دانیالدانیال، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

روزهای کودکی

تابستان گرم

2 تیر 92 علاقه مندی یه پسر کوچولوی زبل تو شروع فصل گرم تابستان اینها هستند: 1- علاقه شدید به کتاب خوندن و کلا کتاب گذاری در کتابخونه، جابجایی کتاب، ورق زدن و ... روزی چند بار کتابخانه رو با کلی کتاب سنگین خالی می کنه و با نک و نال دوباره همه رو می ذاره سر جاش!! دردسری داریم وقتی یکی از کتابهای خودش نیست، با گریه و ناراحتی و دور خونه رو می گرده و تتاب تتاب می گه.. 2- پهلون پنبه ( فایل ضبط شده) 3- سه چرخه 4- یه پرنده کوچیک (فنچ) که برای سرگرمی و آشنایی و نترسیدن از حیوانات براش گرفتیم.. هر چند تقریبا با حیوانات رابطه خوبی داره ولی داشتن یه حیوان کوچیک اعتماد بنفس بچه رو افزایش می ده... و البته مامانی و بابایی ( ...
3 تير 1393

3ماه تا 2سالگی

28 خرداد 93 هنوز 3 ماه مونده تا دو سالگی رو تجربه کنی و از ما سراغ دوچرخه می گیری! هر چند یه کامیون بزرگ داری و سوارش می شی اما دوچرخه رو خیلی دوست داری... وقتی تو پارک بچه های بزرگتر دوچرخه به دست رو می بینی از خود بیخود می شی و کلی ذوق می کنی... حالا به اصرار من قراره بابا برات یه دوچرخه با 3 تا چرخ بخره!!!  حالا تو 21 ماهگی وقتی می تونی به گوشی لمسی کار کنی و خودت برنامه مورد علاقه ات رو اجرا کنی و وقتی میری و لب تاپ بابا رو به تنهایی روشن میکنی و با کنترل تلویزیون کار کنی و حتی خاموشش کنی من موندم بچه های نسل جدید قراره وقتی بزرگ شدن چی براشون هیجان داشته باشه... ... ...
28 خرداد 1393

مفاهیم کوچک و بزرگ

22 خرداد 93 حالا دیگه می تونی مفاهیم کوچک و بزرگ رو بفهمی.. دستهات رو باز می کنی به نشانه بزرگ و نوک انگشتاهات رو به هم می چسبونی به نشانه کوچک... عاشق حیوانات از جمله پیشی و سگ و شیر و پرنده ها و گاو و گوسفند!!! و صدای همه رو می تونی تقلید کنی... کلا به صداها حساس شدی و توانایی تجزیه و درکشون رو پیدا کردی... تو الان 21 ماهه هستی..
22 خرداد 1393

جملات طوطی وار

2 خرداد 93 ای ای ای ای بابا دوش؟ دبت نامی نا بیب بیب دادا ای ای ای ای ( همزمان حرکت دست برای بهتر فهموندن مطلب) ترجمه: بابا کو؟ رفت از تو ماشین برای دانیال یه چیز خوشمزه بیاره!!! ای ای ای ای  دادو بده پود پده  ای ای ای  ترجمه: جارو بده پوست پسته رو جمع کنم! و از این قبیل جملات، حرفهای بامزه این روزهای دانیاله که سعی می کنه با ما ارتباط کلامی برقرار کنه و خیلی خوب داره پیش میره و هر روز کلمات جدید تری یاد می گیره... این روزها هر کلمه ای رو می تونه تکرار کنه و حداقل آهنگ و صداش رو تقلید کنه.. مثل یه طوطی واقعی! ...
2 خرداد 1393

یک لحظه آرامش

17 اردیبهشت 93 یه لحظه آرامش، یه خواب راحت شبانه، خوردن یه صبحانه بدون دغدغه، خوندن کتاب مورد علاقه یا روزنامه، خیره شدن به تلویزیون و دیدن یه فیلم مسخره بی موضوع، خرید بی استرس و ... اینها همه آرزوهای کوچیکیه که می دونم برای کسی که دو، سه سال اول رشد بچه اش رو پشت سر گذاشته و البته برای کسی که مادر نیست حنده دار به نظر میاد.. ولی من حتی گاهی یادم میره که کمردرد گرفتم و باید بشینم و کمی استراحت کنم! گذشت زمان رو عقربه های ساعت بهم نشون میده وقتی چشمم به ساعت می افته و می بینم که دو ساعته دارم تو خونه مدام راه می رم و به امورات آقا دانیال می رسم... دوران دو هفته ای از شیز گرفتن دانیال تمام شد و تازه داره موضوع زندگی بدون می می! کنار میا...
17 ارديبهشت 1393

19 ماهگی، پایان دوران شیردهی

اول اردیبهشت 93 روزهای پایانی 19 ماهگی دانیال، فصل بهار و خنکی هوا بهترین بهانه برای از شیر گرفتن دانیال بود. الان 3 روزه که با وانمود کردن زخم شدن سینه به وسیله پودر الوئه ورا یا همون صبر زرد تونستم بچه رو قانع کنم که می می زخم شده و با همین ترفند نزدیک نمی شه و جرات نمی کنه لب بزنه!! مثلا دلش برام می سوزه! اما نصف شب که از خواب بیدار می شه و البته هوشیار نیست بهش شیر می دم و تصمیم دارم تا یه چن روزی همین روند رو ادامه بدم تا حداقل شوکه نشه... خوراکش که فعلا تغییر آنچنانی نکرده و حتی قرص اشتها هم خیلی کارساز نبود.. برنامه سخت بعدی از پوشک گرفتن!     ...
1 ارديبهشت 1393

18 ماهگی و شروع سال 93

یه مسافرت کوچولوی دونفره بدون بابا!! دراوردن دندانهای آسیاب دردناک، گفتن اولین جمله یک هفته قبل عید با عنوان "بابا آمد" و علاقه به چرخش  وسایل چرخشی مثل فن هواکش، موتور هواپیما، پنکه سقفی و از این قبیل، از جمله تحولات دانیال از دو ماه پیش تا حالا بوده... غذا نمی خوره، لجباز و یکدندنه شده، بعد از زدن آخرین واکسن حسابی کلافه و عصبی شده، تصمیم گرفتم دیگه بهش شیر ندم اما فعلا با شرایط بد غذایی، دندان درآوردن، واکسن و ... چند روز به تعویق می اندازمش... شب ها نه من خواب دارم و نه دانیال آرامش!     ...
23 فروردين 1393

روزهای پایانی سال

روزهای آخر سال، شیطنتهای حرص آدم در آر دانیال، یه عالم کار نکرده، خونه به هم ریخته، بابای مسافر، خریدهای جامونده و ... خلاصه عید فقط تولید یه دنیا گرفتاری برای زنهاست!
22 اسفند 1392

18 ماهگی آغاز تکامل گفتاری

4 بهمن 92 تو این روزهای پایانی سال وقتی وارد 18 ماهگی شدی اونقدر مزه می ریزی و دلبری می کنی که بابا آرزو می کنه کاش چندتا بچه دیگه مثل تو داشته باشه!!! دیگه نمی دونه از زمانی که یه نقطه کوچولو بودی تا الان که پسر 82 سانتی هستی، رنج 9 ماه بارداری و درد روزهای تولدت و یک سال و نیم تر وخشک کردن و شیر دادن و مریض شدنهای گاه و بیگاه رو مامان تحمل کرده و در تمام این مدت بابا هر چند حمایت های مالی و عاطفی خودش رو دریغ نکرده اما در حقیقت فقط یک تماشاگر و یا حداکثر یه دستیار بوده و از رنج بچه بزرگ کردن چیزی نمی دونه... 18 ماهگی برای تو شروع روزهای زبون باز کردن شده و یه چیزهایی می گی که فقط من می تونم ترجمه کنم و البته بعضی هاش رو هم نمی فهمم... ...
5 اسفند 1392

اولین برف بازی

16 بهمن 92 بعد از هوای بهاری هفته پیش یزد، امروز در تهران، بعد از چند روز سرد و برفی، در دل طبیعت یکدست سفید نزدیک خونه، دانیال برای اولین بار برف رو لمس کرد... ...
17 بهمن 1392