اولین کلمات دانیال
8 ماه از ورود دانیال کوچولو به این دنیا می گذره و روز به روز شیرین کاری های جدیدی یاد می گیره و حسابی همه رو شیفته خودش می کنه. این روزها داره تمرین چهار دست و پا رفتن می کنه و دلش می خواد خودش رو آویزون هر چیزی کنه تا بتونه بایسته. از موهای بابا گرفته تا پاچه شلوار من یا گوشه های مبل و کتابخانه و صندلی و ... عاشق گل وگیاه و دار و درخته که البته این علاقه اش به من و باباش کاملا شبیه ... بهش یاد دادم وقتی نزدیک چیزهای ظریف و خراب شدنی می ره با ناز کردنش هیجان کندن و پرت کردن و این رفتارهای غیر آدمیزادی رو فراموش کنه. دانیال هم اولش به یه لبخند ملیح که کلی هیجان و نیرو پشتش پنهان کرده اون شی مورد نظر رو ناز می کنه و یهو در چشم به هم زدنی می کوبه و می شکنه و خرد می کنه!!! اون موقع است که من و بابا یاد کارتون نمو می افتیم و این رفتارش رو شبیه کوسه تو داستان می دونیم که مثلا گوشت خواری رو ترک کرده و گیاهخوار شده بود اما یکباره وحشی می شه و به همه چیز حمله می کنه!! این هم از آموزش های مادرانه!!
کلی شیطتنت های بامزه داره و وقتی خیلی سرحال و خوشحال باشه دماغش رو جمع می کنه تا قیافه یه موش کوچولو رو تو ذهن آدم مجسم کنه... بابا بهش دست دادن رو یاد داده و دانیال هم به هرکی می رسه دستش رو دراز می کنه و می خواد دست طرف مقابل رو بگیره... یاد گرفته که کلمه بابا رو تکرار کنه و گاهی هم که خیلی دل پری از این دنیا داره و غذاش دیر شده و داره با سوز و گداز گریه می کنه به زحمت کلمه ای مثل مامان رو میشه از لال به لای گریه اش تشخیص داد. اما بابا رو حساب شده تکرار می کنه چون باباش با جدیت حرفهاش رو براش تکرار و بهش آموزش میده. می بینی تو رو خدا!! تمام شب نخوابیها و زحمت هاش رو مامان تقبل کرده و بچه اولین حرفش گفتن باباست!! عیبی نداره این رسم روزگاره که همه چیز به اسم و رسم پدر تمام می شه و قانون هم ازش به شدت حمایت می کنه... به قول دکتر شریعتی؛ زن درد می کشد، می زاید، پرستاری می کند و در آخر می پرسند: نام پدر!
این رو بعد از یک هفته تاخیر به مناسبت روز مادر گفتم که آمد و رفت. برای دانیال نذری داشتیم که اون هم انجام شد و من وقت نکردم حتی یه عکس ازش بگیرم...
تازگی ها دائم آویزون من می شه و حاضر نیست تنهایی بازی کنه و من هم به خاطر این رفتار جدید حسابی از کار و زندگی افتادم. نمایشگاه کتاب هم که برگزاره و قراره به بهانه کتاب گرفتن برای دانیال بریم کلی برای خودمون خرید کنیم!! سال پیش این موقع من نتونستم برم و بابا خودش تنها رفت و وقتی برگشت کلی کتاب کودک یاری و کودک داری و این موضوعات گرفته بود تا مثلا من بچه داری یاد بگیرم!! تا حالا هم از هر کدومشون بیشتر از چند صفحه وقت نکردم که بخونم...
این هم از این روزهای من و تو بابا آقا دانیال...