دانیالدانیال، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

روزهای کودکی

دان دان 15 ماهه و کتابخوانی!

8دیماه 92 عاشق نگاه کردن به آلبوم عکس، عاشق گوش دادن به روایت کردن کتاب داستان، عاشق آهنگهای شاد و صدای اذان و قران و پسری که تازه اسمش رو یاد گرفته با کلی خجالت و غش غش خنده به زبون بیاره: اسمت چیه: دان دان!!     اولین کتاب زندگی دانیال!   . ...
11 دی 1392

تازگی ها ...

19 آذر 92 تازگی ها وقتی گرسنه هستی با انگشت اشاره دهانت رو در حالی که بازه و زبونت رو نصفه آوردی بیرون نشون می دی و میگی نام نام نام و همزمان هم با گفتن این کلمات زبونت رو می چرخونی انگار که چیزی تو دهنت داره می جنبه!! این یعنی مامان کجایی که من گرسنه ام! طبق ماجرای حسنک کجایی سالهای دور خودمون!!  
19 آذر 1392

ابتدای 15 ماهگی: ای چیه

2 آذر 92 ای چیه؟ ای چیه تکه کلام این روزهای دانیاله که به دنبال دیدن هر چیزی و یا کسی به زبون میاره و چند بار تکرار می کنه تا جوابش رو بدیم. بچه کنجکاوه دیگه و از الان در آستانه یکسال و سه ماهگی و به عبارتی ابتدای 15 ماهگی دنبال پاسخ سوالاش می گرده... در حالی که 4 تا دندون با هم درآورده و الان 8 تا دندون داره، توی این یک ماه اخیر به شدت بی اشتها، نق نقو و لاغر شده و البته نشانه های سرماخوردگی رو هم تحمل کرده.. دانیال 10 و نیم کیلویی با قد 77 سانتی با این بی اشتهایی نه خودش غذا می خوره و نه موقع شام و ناهار ما می تونیم با خیال راحت بشینیم و غذا بخوریم. همه مخلفات سفره رو با چنگالی که باید به دست بگیره به هم می ریزه و به شدت تمایل به ریخ...
3 آذر 1392

محرم دوم

27 آبان 92 دو روز عاشورا و تاسوعا خانوادگی به شهر بروجرد رفتیم. این اولین سفر دانیال به این شهر بود. مراسم این دو روزه و با کلی مهمان و پختن نذری های خوشمزه و عزادری همراه بود. دانیال چندتا دوست دختر هم پیدا کرد که با یه جیغ کوچولوی اونها پا به فرار می ذاشت. سینه زدن به محض شنیدن صدای نوحه کار عادی دانیال شده حتی با شنیدن صدای اذان هم این کار رو تکرا می کنه. نکته جالب اینه که یه تابلوی کوچولویی که روش با خط کوفی نوشته شده یا امام رضا رو وقتی دستش دادم در کمال تعجب شروع کرد به سینه زدن و اون تابلو از دستش نیفتاد تا خوابش برد. صبح که بلند شد و دوباره چشمش بهش افتاد دوباره شروع به سینه زدن کرد.. خلاصه این فسقلی با وجود بچه های دیگه ای هم که ب...
27 آبان 1392

دومین پاییز

14 آبان 92 با شروع دومین پاییز، یه روز صبح که از خواب پا شدم تصمیم گرفتم موهای دانیال رو سرو سامونی بدم. اینقدر گفتن موهاشو از ته بزن تا خوب رشد کنه بالاخره جو گیر شدم و البته نه از ته ته بلکه با قیچی اون هم وقتی خواب بود، یه کم موهاشو خلوت کردم. همین!! آخه مگه مو داره که بخوام کوتاه کنم... یه ذره وزوزی های دورش رو چیدم و بیشتر شبیه پرز و پشم بود تا مو! ولی بعدش از نتیجه کار خوشم اومد و دانیال هم خیلی مرتب شد... هوا دیگه سرد شده.. دنی کوچولو که در حال درآوردن دندونی های 5 و شش نیشه، دو هفته است که سرما خورده و خوب نشده.. درد داره و مدام بیقراری میکنه... از شبکه پویا خوشش می آد.. کنترل رو می آره و می گیره جلوی تلویزیون تا براش روشن کنم....
14 آبان 1392

تغییرات یک سالگی

18مهر 1392 این روزها دانیال بدون کمک کسی با کفش هایی که مامانی براش گرفته راحت راه می ره و بلند بلند و خیلی غلیظ کلمه آب رو تلفظ می کنه طوری که همه فکر می کنن که این بچه چقدر تشنه اس!! در حالیکه نه فقط به آب خوردن بلکه به هر چیزی که می خواد توجه ما رو جلب کنه آب میگه، حتی نصف شب از خواب می پره و تو خواب اب اب می کنه!! نینای نای یاد گرفته و هر آهنگی که یه کم ریتم داشته باشه خودش رو تکون می ده... تقریبا بیشتر چیزهایی که بهش می گیم رو می فهمه و انجام می ده، دانیال برو خرس ات رو بیار، برو کنترل بده بابا... لباست رو بیار بپوشم، پوشکت و عوض کنم و از این دست مسائل حیاتی!!! به شدت به بیرون رفتن علاقمنده به طوری بابا بدون دانیال نباید بیرون بره!!...
18 مهر 1392

مسافرت شمال

3 مهر 92 اولین مسافرت دانیال به شما کشور و دیدن دریا هفته پیش اتفاق افتاد... دانیال به محض رودرویی با دریای نه چندان خوشایند شمال در هوای ابری و موجهای خشمگین دریا خیلی زود به خواب رفت.. شاید جیغ وداد آبهای کدر خیلی زود خسته اش کرد...   ...
3 مهر 1392