تغییرات یک سالگی
18مهر 1392
این روزها دانیال بدون کمک کسی با کفش هایی که مامانی براش گرفته راحت راه می ره و بلند بلند و خیلی غلیظ کلمه آب رو تلفظ می کنه طوری که همه فکر می کنن که این بچه چقدر تشنه اس!! در حالیکه نه فقط به آب خوردن بلکه به هر چیزی که می خواد توجه ما رو جلب کنه آب میگه، حتی نصف شب از خواب می پره و تو خواب اب اب می کنه!! نینای نای یاد گرفته و هر آهنگی که یه کم ریتم داشته باشه خودش رو تکون می ده... تقریبا بیشتر چیزهایی که بهش می گیم رو می فهمه و انجام می ده، دانیال برو خرس ات رو بیار، برو کنترل بده بابا... لباست رو بیار بپوشم، پوشکت و عوض کنم و از این دست مسائل حیاتی!!!
به شدت به بیرون رفتن علاقمنده به طوری بابا بدون دانیال نباید بیرون بره!! حالا که هوا داره سرد می شه با مامانی (مامان مامان!!) رفتیم کلی لباس پاییزه براش گرفتیم...
تو خونه راه میره و راه می ره و راه می ره و باخودش آواز می خونه و البته اگه خیلی سرحال باشه جیغ می کشه و با خودش می خنده!! یه کامیون گنده بابا برای تولدش گرفته که البته چون زورش بهش نمی رسه زیاد نزدیکش نمی شه، اما حالا دیگه حلقه های رنگی استوانه رو خودش می تونه بندازه سر جاش واز این بازی کلی ذوق می کنه.
به چیزای کثیف خ خ می گه و وقتی حرف ش ش رو تکرار می کنه منظورش اینه که شیر می خواد و د د هم که یعنی بیرون رفتن و آب هم که سر جای خودش!
خلاصه روزگاری داریم من و بابا و دانیال