دانیالدانیال، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

روزهای کودکی

خاطرات 3

1391/9/17 14:59
نویسنده : مامان الی
254 بازدید
اشتراک گذاری

مامان و بابای من نمی دونن که من تقریبا بیشتر چیزای دور و برم رو می فهمم و تو ذهنم ثبت میکنم اما نمی تونم بهشون بگم. خوب چیکار کنم فعلا اختیار دست و پا تکون دادن رو ندارم، زبونم هم که باز نشده، تنها راه ارتباطی من با اطرافیانم فقط گریه است و جدیدا هم که مثل آدم می خندم. الان دیگه با تعقیب مامانم با چشمام بهش فهموندم که می شناسمش و خود مامان هم اینو می دونه. بابا رو هم می شناسم چون وقتی چند ساعت نمی بینمش به محض دیدنش کلی براش می خندم اما خوب خنده های من و مامان با هم فرق می کنه، منظورم اینه که اختصاصی و سفارشیه دیگه.

از دوربین عکاسی بدم میاد. شاید چون زیاد ازش سردرنمیارم این حس رو دارم. اطرافیانم هم که هی ازم عکس می گیرن، انگار تا حالا بچه ندیدن. اونها سعی میکنن با خندیدنم ازم عکس بگیرن اما من سریع ژستم رو عوض می کنم و حنده ام رو تبدیل به گریه می کنم و قیافه ام رو کج و کوله میکنم.

یکی دیگه از تحولات اخیر بنده اینه که تازه دستهام رو کشف کردم و می تونم به سختی انگشتام رو ببرم تو دهنم، نمی دونستم که دست خوردن این همه مزه داره مخصوصا اگر لای انگشتام کلی پرز و پشم و مو و چیزای خوشمزه دیگه باشه. مامان که هی دستامو می شوره اما فایده نداره چون دوباره جمع میشه. آره دیگه ما بچه کوچولوها سعی می کنیم دنیا رو اول از راه دهنموم کشف کنیم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان کارن جون
8 دی 91 12:41
سلام مامان دانیال
به نظر من هم خیلی شبیه هم هستن
الشالله فرشته کوچولوت همیشه شاد باشه





ممنون