دانیالدانیال، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

روزهای کودکی

یک سالگی دینا

بهمن 98 دینا ی یک ساله چه زود یکساله شدی. زرنگ و ناز و خوشگل. راه میری. خیلی زود تونستی روی دو پا بایستی و بدون کمک راه بری. تقریبا از یک ماه پیش تلاشت رو شروع کردی و الان حسابی حرفه ایی شدی. دنیا چقدر زود میگذره و تو یکساله و دانیال 8 ساله... و چقدر با هم خوب و مهربان هستید... کلمات رو تقریبا میتونی تقلید کنی اما فقط دد و بابا رو میشه فهمید... و البته خیلی خوب با سوت دانیال سوت میزنی! همه دوستت دارن. هر جا میریم چندتا خاطرخواه پیدا میکنی مخصوصا با پالتوی سفید بع بعی!!! فوق العاده جذاب میشی... در حال جابجایی هستیم، نزدیک عید نوروز با کلی کار و مشغله... یکسالگیت مبارک دختر زیبای من. بنا به قول بزرگی که گفته بود: فر...
27 بهمن 1398

7 دی ماه 98

امروز دینای من تونست سه قدم به تنهایی برداره. روزهای زیادی میگذره که به تنهایی چند لحظه می ایسته اما همیشه با لبخند آرام می شینه و جرات ادامه دادن نداره. اما امشب در آخرین روزهای یازده ماهگی با جرات و همون لبخند همیشگی راه افتاد! به نسبت بچه های اطرافم و البته دانیال خیلی زود راه رفتن و شروع کرد. خدا روشکر... دینا برخلاف جثه کوچولوش اما دختر زرنگیه. خیلی از حرفها رو میفهمه و کاملا میتونه ادای بعضی رفتارها و کلمات رو دربیاره... خدا روشکر... دندون سومش هم یکی دو هفته است دراومده اما یکی از نیش های بالا نه دو تا جلو! بازم خدا رو شکر... دلبری های دخترانه رو با جدیت تمام شروع کرده و حسابی یکه تازی میکنه و دل همه رو می بره. رقص های ابتدای...
8 دی 1398

پیشرفت های سریع

اویل آبان 98 دینا دندان دومش رو بر خلاف اولی با تب و درد و بیقراری درآورد. همزمان دست زدن رو یاد گرفت و فعلهای بشین، بیا، بگیر، بخور و معنی داغ رو میفهمه و عمل میکنه. دچار آبله خیلی خفیف شد که از دانیال انتقال پیدا کرد. و حالا 9-8-98 در آخرین روز 8 ماهگی ساعت 10 شب تونست به تنهایی برای چندین ثانیه بایسته و تعادلش رو حفظ کنه.
9 آبان 1398

⚙️ تنظیمات ربات

7/7/98 هفت مهر 98 در آخرین روزهای هفت ماهگی، اولین دندان دینا خودش رو نشون داد. بدون اذیت های رایج بچه گانه با آرامش! کلا بجز موارد ضروری، خستگی و یا گرسنگی آرامش خاصی داره! 🥰 فعالیت های بدنی دینا در حال تکامله و خیلی خوب پیش میره. دالی بازی رو به تنهایی یاد گرفته و با کلی ذوق انجام میده. حالا صدای زنگ که بیاد میره پشت در میشینه و منتظر تازه وارد. وابستگی خاصی به باباش داره و تقریبا بغلش رو به هر جایی ترجیح میده و پایین نمیاد. این روزها دانیال بهتر شده و به مدرسه و شرایطش بیشتر عادت کرده و مشکلات کمتری داره......
17 مهر 1398

مهر 98

مهر 98 پایان هفت سالگیت مبارک دانیال. کلاس دوم هم مبارک. با کلی کلنجار رفتن و بالا پایین شدن احوالات درونی دانیال روز آخر تابستان تولدش رسید و بالاخره سال تحصیلی هم شروع شد. یه جشن تولد نیمه مفصل با کلی کادوی باب میل دانیال که همه اینها تونست حواسش رو برای چند ساعتی از اضطراب شروع مدرسه کم کنه. دینا کوچولوی هفت ماهه هم با کلی ناز جدید و لوس کردن و خجالت های تازه دلبری می کنه و کاملا حرفه ای سرتاسر خونه رو مثل یه بچه گربه ریزه میزه و زبل چهار دست و پا پیمایش میکنه. فعلا فقط ب ب میکنه هیچ حرف معنا داری از توش نمیشه فهمید. به باباش کلی وابستگی داره و البته دانیال! اولین بوسه ش رو خیلی آروم وقتی بابا دراز کشیده بود تقدیمش کرد . لبه...
2 مهر 1398

هفت سالگی دانیال

شهریور 98 دانیال به تعبیر همین سایت الان 6 سال و 11 ماه داره اما به تعبیر خودش داره میره تو هشت سالگی! کلاس اول تمام شده و منتظر شروع کلاس دوم. دو ماهه که با استرس و اضطراب دست و پنجه نرم میکنه و روزهای عذاب آوری رو برای خودش و ما رقم زده. نمیدونم چقدر طول میکشه ولی میخوام بهش بگم متاسفم پسرم که تو رو وارد دنیای بی رحم و پر فشار و عذاب و درد کردم. متاسفم که رنج کشیدنت رو میبینم و نمی تونم کاری برات بکنم. تمام تلاشم رو کردم اما خیلی موفقیت آمیز نبوده و تو همچنان با استرس به سمت شروع سال تخصیلی جدید میری. حداقل خیالم راحته که تو بهترین مدرسه ایی که وجود داشته ثبت نامت کردم تا این فشارهای روحی به حداقل برسه. فشارهایی که در عوض به روح و جسم من ...
11 شهريور 1398

هفت ماهگی دینا

شهریور 98 هفته اول این ماه کاملا یاد گرفت که همه جای خونه رو مثل یه موش کوچولو زیر پا بذاره و بدون صدا همه چیز رو با دهانش امتحان کنه. تقریبا روی چهار دست و پا هم چند متری جابجا میشه. الان دیگه هفت ماهه شده و به راحتی به همه چیز آویزون میشه و خودش رو بالا میکشه و می ایسته. دخترک شیطون، ساکت، خجالتی و شیرین من که از همه دلبری میکنه.
11 شهريور 1398

شش ماهگی دینا

مرداد 98 دینا شروع به سرخوردن روی زمین کرده و با تمام توان و قوت سعی داره به پیش بره. خیلی تلاش میکنه و این اراده و تلاش واقعا قابل تشویقه. خیلی زود خودش راهش رو پیدا میکنه و در عرض دو هفته شاید هم کمتر سرخوردن و رفتن به سمت هدفش رو یاد میگیره. همزمان تلاش میکنه که روی چهار دست و پا قرار بگیره و حرکت کنه و البته سعی برای ایستادن!! جالبه که کوچولوی 6 ماهه میخواد سرپا بلند شه. همه تشویقش میکنن و دینای شش ماهه رو یه موجود زرنگ و باهوش میدونن.
10 شهريور 1398

روزهای گرم 4 نفره

الان دینا 5 ماهه شده و دانیال با هم کلاس فوتبال سرگرمه. مثل گرمای طاقت فرسای تابستان. بچه ها بزرگ میشن و چشم به هم میذاریم روزها و سالها میگذرن. دینا دختر زرنگ و زبلی به نظر میرسه. با اینکه آروم و صبوره اما خیلی زود بعضی از رفتارها رو یاد میگیره و عکس العمل نشون میده. وقتی دو ماهه بود تسلط کامل روی عضلات گردنش داشت و خیلی سعی میکرد سرش رو از روی بالش بلند کنه طوری که باعث تعجب میشد. توی چهار ماهگی با خطا بالاخره تونست دستهاش رو پیدا کنه و چیزایی رو تلاش میکرد بگیره. اما خیلی زود موفق شد و هماهنگی خوبی بین دست و دهانش بع وجود آورد. دقیقا تو همین ماه به طور کامل غلت زدن رو یاد گرفت. چهار ماهگی ماه پر جنب و جوشی براش بود. به اعضای خانواده واب...
26 تير 1398