دانیالدانیال، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

روزهای کودکی

18 ماهگی و شروع سال 93

یه مسافرت کوچولوی دونفره بدون بابا!! دراوردن دندانهای آسیاب دردناک، گفتن اولین جمله یک هفته قبل عید با عنوان "بابا آمد" و علاقه به چرخش  وسایل چرخشی مثل فن هواکش، موتور هواپیما، پنکه سقفی و از این قبیل، از جمله تحولات دانیال از دو ماه پیش تا حالا بوده... غذا نمی خوره، لجباز و یکدندنه شده، بعد از زدن آخرین واکسن حسابی کلافه و عصبی شده، تصمیم گرفتم دیگه بهش شیر ندم اما فعلا با شرایط بد غذایی، دندان درآوردن، واکسن و ... چند روز به تعویق می اندازمش... شب ها نه من خواب دارم و نه دانیال آرامش!     ...
23 فروردين 1393

روزهای پایانی سال

روزهای آخر سال، شیطنتهای حرص آدم در آر دانیال، یه عالم کار نکرده، خونه به هم ریخته، بابای مسافر، خریدهای جامونده و ... خلاصه عید فقط تولید یه دنیا گرفتاری برای زنهاست!
22 اسفند 1392

18 ماهگی آغاز تکامل گفتاری

4 بهمن 92 تو این روزهای پایانی سال وقتی وارد 18 ماهگی شدی اونقدر مزه می ریزی و دلبری می کنی که بابا آرزو می کنه کاش چندتا بچه دیگه مثل تو داشته باشه!!! دیگه نمی دونه از زمانی که یه نقطه کوچولو بودی تا الان که پسر 82 سانتی هستی، رنج 9 ماه بارداری و درد روزهای تولدت و یک سال و نیم تر وخشک کردن و شیر دادن و مریض شدنهای گاه و بیگاه رو مامان تحمل کرده و در تمام این مدت بابا هر چند حمایت های مالی و عاطفی خودش رو دریغ نکرده اما در حقیقت فقط یک تماشاگر و یا حداکثر یه دستیار بوده و از رنج بچه بزرگ کردن چیزی نمی دونه... 18 ماهگی برای تو شروع روزهای زبون باز کردن شده و یه چیزهایی می گی که فقط من می تونم ترجمه کنم و البته بعضی هاش رو هم نمی فهمم... ...
5 اسفند 1392

اولین برف بازی

16 بهمن 92 بعد از هوای بهاری هفته پیش یزد، امروز در تهران، بعد از چند روز سرد و برفی، در دل طبیعت یکدست سفید نزدیک خونه، دانیال برای اولین بار برف رو لمس کرد... ...
17 بهمن 1392

کلمات اولیه

12 بهمن 92 داره کم کم مثل آدم بزرگها ادا و شکلک درمیاره و شیطنت هاش سازمان یافته تر از قبل شده... کیف من و لوازم آرایشم مثل رژ، پنکیک و انواع کرم ها براش عزیزترین اسباب بازی های دنیا هستند و هویج پحته، این سبزی خوش رنگ خوشمزه ترین غذاییه که در فرهنگ لغات چند کلمه ای دانیال اجی نامیده می شه... یه چرخونک تک چرخی براش گرفتیم که باهاش کلی حال می کنه اونقدر دوستش داره که تو مسافرت یزد هم نتونست ازش دل بکنه... نامی نام که مترادف یه چیز خوشمزه مثل شکلات و امثال این خوراکیهاست الان تبدیل شده به مینا مینا !! یه پسر نسبتا آروم که نه گفتن رو تازه یاد گرفته و با تکون دادن سر هم چیزی که ازش می پرسیم رو تایید می کنه... پسری که با صدای اذان سریع به...
12 بهمن 1392

نارنگی

21 دی ماه 92 هول می زنی برای برداشتن نارنگی های تو ظرف میوه، دو سه تا رو با دستهای کوچولوت برمی داری و با دندون شروع به پوست کندن یکی از اونها می کنی. بقیه اش رو  آروم و با حوصله با دست پوست می کنی، بعد نارنگی رو پر پر می کنی و دونه دونه یکی دهن بابا و یکی دهن مامان می ذاری... خودت هیچی نمی خوری!! این هم اولین خدمات رسانی به خانواده!
21 دی 1392

دان دان 15 ماهه و کتابخوانی!

8دیماه 92 عاشق نگاه کردن به آلبوم عکس، عاشق گوش دادن به روایت کردن کتاب داستان، عاشق آهنگهای شاد و صدای اذان و قران و پسری که تازه اسمش رو یاد گرفته با کلی خجالت و غش غش خنده به زبون بیاره: اسمت چیه: دان دان!!     اولین کتاب زندگی دانیال!   . ...
11 دی 1392

تازگی ها ...

19 آذر 92 تازگی ها وقتی گرسنه هستی با انگشت اشاره دهانت رو در حالی که بازه و زبونت رو نصفه آوردی بیرون نشون می دی و میگی نام نام نام و همزمان هم با گفتن این کلمات زبونت رو می چرخونی انگار که چیزی تو دهنت داره می جنبه!! این یعنی مامان کجایی که من گرسنه ام! طبق ماجرای حسنک کجایی سالهای دور خودمون!!  
19 آذر 1392

ابتدای 15 ماهگی: ای چیه

2 آذر 92 ای چیه؟ ای چیه تکه کلام این روزهای دانیاله که به دنبال دیدن هر چیزی و یا کسی به زبون میاره و چند بار تکرار می کنه تا جوابش رو بدیم. بچه کنجکاوه دیگه و از الان در آستانه یکسال و سه ماهگی و به عبارتی ابتدای 15 ماهگی دنبال پاسخ سوالاش می گرده... در حالی که 4 تا دندون با هم درآورده و الان 8 تا دندون داره، توی این یک ماه اخیر به شدت بی اشتها، نق نقو و لاغر شده و البته نشانه های سرماخوردگی رو هم تحمل کرده.. دانیال 10 و نیم کیلویی با قد 77 سانتی با این بی اشتهایی نه خودش غذا می خوره و نه موقع شام و ناهار ما می تونیم با خیال راحت بشینیم و غذا بخوریم. همه مخلفات سفره رو با چنگالی که باید به دست بگیره به هم می ریزه و به شدت تمایل به ریخ...
3 آذر 1392